داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز

داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز

داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز

داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز

داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز

داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز
داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز
پشتیبانی توسط Hacker M.T
Hacker M.T سفارش هک @MT_Public
موضوعات
آرشیو
پشتيباني آنلاين
آمار
نویسندگان
نظرسنجي
جستجو
جدید ترین مطالب
امکانات جانبی
تبلیغات
داستان شمع خاموش+داستان+داستان جدید+جدیدترین داستان های روز

 

 

چند ماهی بود دخترشو از دست داده بود و دست از کارو زندگی کشیده بود.

گوشه گیر شده بود و با هیچ کس حرف نمی زد و کارش شده بود اشک و آه.

خیلی ها سعی کردند اونو به زندگی عادی برگردونن و موفق نشدند.

شبی خواب دید توی بهشته و صفی از فرشته ها شاد و خندون و شمع

به دست به سمت دشتی پر گل و سرسبز حرکت می کنند.

خوب که دقت کرد، دید شمع همه روشنه جز یکی شون.

جلوتر رفت تا علت رو بپرسه ، با تعجب دید، اون فرشته ، دختر کوچولوی

خودشه که بر خلاف بقیه اندوه عمیقی هم توی چهره اش دیده می شد.

 

پرسید دخترم چرا غمگینی؟! چرا شمعت خاموشه؟!

 

 

 


برای خوندن بقیه داستان بر روی ادامه مطالب کلیک کنید

 




تعداد بازديد : 280
22 آبان 1395 ساعت: 17:31
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
تبادل لینک هوشمند
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
آخرین نظرات کاربران