یه داستان خیلی خیلی عجیب و واقعی براتون میزارم...
این داستان +18 هستش..
در یک شب تاریک و هولناک دانشجویی که به تنهایی با اتو مبیل خود در جاده در حال حرکت بود و از سکوت جاده هم دچار ترس عجیبی شده بود .
ناگهان اتومبیلش در نزدیکی صومعه ای خراب شد. دانشجو به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »
رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی دانشجو می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید.
صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود .. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»
دانشجو با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشین همان دانشجو بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد .
راهبان
صومعه باز هم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش
را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال
قبل شنیده بود ، شنید.
صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»
این
بار دانشجو گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای
دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این
است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»
راهبان
پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه
تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی
زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب
خواهی شد.»
دانشجو تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.
دانشجو
گفت :« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از
من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,120, 745,232 عدد
است. و 231,281,888, 114,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»
راهبان پاسخ
دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است .
اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»
رئیس راهب های صومعه دانشجو را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به او گفت : «صدا از پشت آن در بود»
دانشجو دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . دانشجو گفت :« ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»
راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.
پشت در چوبی یک در سنگی بود . دانشجو درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.
راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد .
پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.
و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.
در
نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » .
دانشجو که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت.
او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود....
بقیه داستان توی ادامه مطلبه و رمز داره
رمز فقطبه کسانی داده میشه که نظر بزارن...
بعد من رمز رو بهشون میدم
واقعا باور نکردنیه داستان و جذاب.
تعداد بازديد : 208
چنتا جک خیلی باحال دیشب خوندم
دلم نیمد براتون نزارم...
یه سری از این آدما باید شعور و تربیت رو از وسایل الکترونیکی یاد بگیرن !
الان موبایل و سینمای خانگی هم روشن میشن سلام میکنن،
تاره نوکیا دستم میده !!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من آن گلبرگ مغرورم …
کدوم ؟ قرمزه ؟ نه ، نه ، بغلیش !
واااااااااااااى ، خیلى خوب افتادى !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای کسانی کـــه همش میرید ســراغِ یخچال
بعضی وقتا درِ فریزر رو هــم باز کنید شاید بستنی ای آنجا خفته باشد !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مولوی یک داستانی داره که طرف دنبال گنج و روزی فراوان بدون کاره
داستان رو ولش کن
خواستم بگم بیحالی حداقل هفت قرن سابقه داره !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قراره یه میدون به اسم من بزنن
با تشکر از همه عزیزانی که تو این مدت ما رو دور زدن !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما پارسال عید نرفتیم امریکا:(
امسالم نمیریم ایتالیا
کلا ما اینجوری هستیم
هر سال تصمیم میگیریم یکی از کشورای خارجو نریم !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺩﺭﮔﻤﯽ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ
ﺍﮔﻪ یه ﻣﻌﻠﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺳﺎﺭﻭ ﺩﺭﺱ ﺑﻌﺪﻩ
یه ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﻣﯽﺗﻮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺳﺎﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ !؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دقت کردین ؟
سه تفنگدار چهار نفر بودن و سه تار هم چهار سیم داره!
بنظرم تو هنر سه یعنی چهار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوچ پرندگان به مــــن آموخت ،
مسافرت گله ای حال میده ^_^
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس
از جدول کنار خیابون رفت بالا
نزدیک بود که چپ کنه
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد
سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد
و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن
من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!
مسافر عذرخواهی کرد و گفت:
من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه
راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه
رانندهی تاکسی دارم کار میکنم
آخه من ۲۵ سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میدونید تو فیلم های وسترن؛ وقتی که دو نفر دوئل میکنند
معمولا کی حریفشو زودتر ناکار میکنه و زنده میمونه؟
خب معلومه . . . اونی که مارک هفت تیرش GLX باشه…!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واسه کسی بمیر که واست تبلت بخره !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﻣﻤﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ ؟
ﻧﻪ ﻋﻠﯽ ﺟﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﻋﺮﺑﯿﺎ ﺑﮕﯿﺮ
ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺎﺩﻭﯼ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ
تعداد بازديد : 170
از اون بیسکویت هایی که یک هفته میمونه ته کیفت ، که یادت میره بخوریش …
تعداد بازديد : 206
مورد داشتیم دختره کلاچ رو گرفته زده آهنگ بعدی
تعداد بازديد : 226
داستان از این با حال تر خوندین؟؟؟؟؟؟؟؟
کار از کار گذشته بود
سمیه وسط کلاس مدنی ۳ بدون اختیار گوزیده بود
از اول کلاس تو دلش بادی جمع شده بود و نمی دونست چطور باید خالیش کنه
اما حالا خالی شده بود
عده ای تو بهت مطلق بودن و عده ای از خنده، روی زمین کلاس ولو شده بودن
سمیه با صورتی که مثل لبو شده بود، ناخن هاش رو به دسته چوبی صندلی
فشار می داد
دلش می خواست زمین دهن باز کنه و درسته ببلعتش
استاد نمی دونست چی بگه. از طرفی می خواست توضیح بده که این یه امر طبیعی
هستش و ممکنه برای هر کسی پیش بیاد و از طرفی تصور می کرد شاید با زدن این
حرف سمیه بیشتر کوچیک بشه
کلاس تقریباً داشت ساکت می شد که یکی از پسر ها با زیرکی خاصی گفت:انصافاً
ناز نفست
کلاس دوباره منفجر شد
اینبار همه می خندیدن
استاد از کلاس بیرون رفت ؛ نمی تونست فضای اون کلاس رو تحمل کنه
سمیه بغضش ترکید و سرشو گذاشت روی دسته صندلی و شروع کرد گریه کردن
توان بیرون رفتن از کلاس رو هم نداشت
حتا دوستای صمیمی سمیه هم نمی تونستن بهش دلداری بدن چون اونها هم
کنترل خودشون رو از دست داده بودن و می خندیدن
آخه صدای گوز سمیه صدای بدی داشت؛ هم بلند بود و هم صدای اعتراض داشت ...!!!
ناگهان صدای عرفان همه رو ساکت کرد
عرفان از جاش بلند شد
از همه بچه ها خواست که با دقت بهش نگاه کنن
حتا سمیه هم سرش رو بلند کرد و به عرفان خیره شد
عرفان دستهاش رو به صندلی فشار داد و شروع کرد زور زدن
دندونای بالاش رو به لب پایین فشار می داد
چند لحظه ای نگذشت که عرفان با صدای بلند گوزید و بعد رفت جلوی تخته و شروع
کرد بندری رقصیدن
حالا همه چیز عوض شده بود
کسی دیگه به سمیه نمی خندید
همه بچه های کلاس به عرفان می خندیدند
سمیه هم همراه بچه ها می خندید، اما نه به اداهای عرفان
دلیل خنده سمیه این بود که آغاز عاشق شدنش با یه گوز بوده ... فقط با یه گوز
تعداد بازديد : 211
کسی که خیلی خوبی کردی بهش ....
اولین دوستت بوده....
به خاطرش وبلاگ هک کردی....
روزی چند بار وبش سر میزدی...
بهش بیش از حد احترام میزاشتی....
میاد و دری وری تحویلت میده...
خودشو میگیره...
بعد میگه ما هیچ وقت دوست نبودیم...
و کلی چرت و پرت دیگه...
مینا خانم تو رو من تو کردم واسه من شما شما نکن
لیاقت دوستی نداشتی...
خیلی بده وقتی اعصابت داغونه و به کسی کاری نداری
کسی که اصلا انتظارش رو نداری الکی بیاد دور ور داره برات...
مینا جان شعور و ادب چیز خوبیه....
مثلا دانشجویی من نمیدونم می چوسن تو مغزتون یا ادب و درس یادتون میدن....
تعداد بازديد : 259
"تو با همه فرق داری"
شروع میشه و با جمله ی
"تو هم مثل بقیه ای"
تموم میشه
تعداد بازديد : 228
سلامتی کسی که خیلی وقته از پیشم رفته
ولی هنوز تاریخ تولدش رمز گوشیمه
تعداد بازديد : 198
دیدن خنده ی آنهایی که رنج میکشند
از دیدن گریه هایشان درد ناک تر است.
تعداد بازديد : 239
تعداد بازديد : 133